سدناسدنا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

خاتون خونه

خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت

خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میکنم قلب شکسته ی تو رو خودم نوازش میکنم نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم هر چی که دوس داری بگو حرفای قلبتو بزن دلخوشی هات مال خودت درد دلات برای من من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم کاشکی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم عاشق این موزیک ویدیو که تازه گی ها دانلودش کردم هستی اخه توی این موزیک یه دخمل خوشگل هست . تو هم که از بچه کوچولوها  خوشت میاد خیره می...
28 مرداد 1391

زلزله

خدایا چقدر خشم تو سنگینه..... عزیزم الان که تو توخواب نازی و منم که دلم پر از درد به خاطر زلزله وخواب به چشمام نمی یاد دوست دارم یه کاری برای ادمای مصیبت دیده کرده باشم ولی چه کاری مگه با چندتا تیکه جنس میشه داغ دل مادری که بچه شو از دست داده اروم کرد یا بچه ای که همه خانوادش زیر اوار موندن و اروم کرد ... خدایا چقدر خشم تو سنگینه برای بنده های کوچیکت ... خدایا شاید زیادی به خودمون میبالیم  و یادمون میره که کی هستیم ...جز یه بنده ی حقیر تو .اما تو با یه تلنگر کوچیک زندگیمون و زیرو رو میکنی باز ما تو روزای سخت یادت می افتیم . خدایا خودت فقط تو میتونی ....پس اینقدر بهشون صبر و طاقت بده تا غم از دست دادن عزیزشونو بتونن تح...
26 مرداد 1391

توهم

سلام مامانی هنوز از دندون خبری نیست بازم توهم زدم وشما همچنان سرماخوردگیتونو دارین و شبها من و بابایی از دست گریه های شما شب زنده داریم. خدا کنه زودتر خوب بشی ...
24 مرداد 1391

سرماخوردگی

خدا جونم دخترم زودترخوب بشه سلام مامانی چند روزی که وقت نکردم بیام و وبلاگت برات چیزی بنویسم چونکه چند روز شوکه مامانی درکیر مهمونی دادن بود اخه همه ی خاله های مامان افطار خونمون بودن ماشالله یکی دو تا که نیستن همه هم عیال وار ...خلاصه چند روز بعدشم رفتیم افطاری اما اندر احوالات شما باید بگم که بعداز چندی مامان دلش خواست که شب بیست و یکم احیا رو بره مصلی و حال و هوای دیگه این شب عزیز عزاداری کنه بماند که گرمت شد و خوابتم میومد به خاطر سروصدا و کرما چقدر مامانی رو  اذیت کردی تا خوابت برد اما بدنت عرق کرده بود و وقتی اومدیم خونه صبح دیدم بلللللللللللللللللله سرما خوردی و سرو کله و بینی و سرفه و.....خلاصه همه بهم ریخته کارم درو...
21 مرداد 1391

خیلی دوست داریم

برای تو می نوي سم برای نگاه زیبایت برای شيرينی عشقی که در دلم هر لحظه بیشتر شعله می کشد   قلبم را از دورنگی های روزگار پاک نمودم تا عشق پاک تو را در قلبم جاودانه کنم  شور زندگی و امید را با بودنت حس می کنم   حس زیبای تو را داشتن بی هيچ ترسی از دوری بی هيچ ترسی از انتظار تلخ عشق   برای تو می نویسم تويی که قلبم را بی هيچ بهانه از آن خود نمودی برای تويی که دوستت دارم عزیزم برای تو مینویسم تو ...   ...
21 مرداد 1391

10ماهگیت مبارک

  ماهگیت مبارک سلام دختر خوشگلم امروز ده ماهت تموم شد   و یه اتفاق قشنگتر اینکه فکر کنم داری دندون در میاری البته خیلی مطمئن نیستم امشب دایی حامد داره از عسلویه میاد که یه چند روزی پیشمون باشه و به همین خاطر مامانی افطار دعوتمون کرده الهی قربون داداشم برم دلم واسش یه زره شده اگه باباجون وقت کنه و بیاد دنبالمون حتمه میریم فرودگاه استقبالش .امشب که رفتیم خونه ی مامانی  تکلیف دندون دخترمم روشن میشه شاید من توهم زدم اخه قربونت برم اینقدر دیر دندون دراوردی که مامان خسته شد از بس لثه دختری رو زیرو رو کرد تا بلکه چیزی دستش بیاد. فدات بشم هروقت که دوست داشتی دندون دربیار ما که به همه سازه تو رقصیدیم اینم روش ...
14 مرداد 1391

مایو

 چند روز پیش قبل از شروع ماه مبارک مامان جونی با خاله هاو دختر خاله ها همگی دسته جمعی رفتن استخر دهکده ابی پارس و خوشگذرونی اما من و شما نتونستیم بریم چون بچه های زیر سه سال  راه نمی دن مامانیم مایو دخملی تن کرد و ازش عکس گرفت این مایو اولین خریدی بود که مامانی وقتی که فهمید نی نیش دختره  خرید و کلی ذوق کرد    ...
5 مرداد 1391

اولین ماه مبارک رمضان با سدنا

خدایا شکرت سال گذشته توی این ماه عزیز همش ورد زبونم دعا کردن بود (چون هم نزدیک زایمانم بود ومن هم از زایمان و اتاق عمل ترس داشتم و مهمتر از اون اینکه دارم به پایان 9ماه انتظار نزدیک میشم ) و این اینکه خدا یه کوچولوی سالم و صالح  بهم بده . هروقت که  استرس داشتم و فکرهای منفی میومد سراغم سریع شیطونو لعنت میفرستادم و توکل می کردم فقط به خودش و می دونستم که خدا اینقدر بزرگه که حتما دعا های بندهاشو گوش میده و اگه خیر بندش تو اون باشه حتما دعاش مستجاب میشه و خدا  تو رو به من داد یه دختر سالم که انشاالله صالح هم باشی . و از روز تولدت تا الان هروز شکر خدا شده ورد زبون منو بابایی  شعري زيبا در مورد خدا ( ضرر نداره ح...
5 مرداد 1391

نشستن

دخمل نازم چند روزیه که که خودت و بدون کمک میشینی اینقدرم که کارات جالب من فقط از دور تماشات میکنم که مبادا تمرکزت بهم بریزه اخه یه ریزه ترسو هستی که اشکال نداره قربونت برم به مامانت رفتی اخه مامانیم خیلی ترسویه.وقتی می خوای بشینی اول گردنتو کج می کنی تا پشت سرتو ببینی که مبادا بیوفتی یا چیزی بره تودست و پات خلاصه اصلا ریسک نمی کنی تا مطمین نشی ...
3 مرداد 1391

سدنا نگو بالا بگو

سدنا جونم چند روزیه که شیطون رفته تو جلدش و بلا شده تازه امروز خدا کمکش کرد چون همچین رومیزی کشید که گلدون افتاد و شکست. شانس اوردیم که نیوفتاد روسرت والا ........خدا رحم کرد ...حالا بماند که من چقدر گلدون سفالیمو دوست داشتم......اشکال نداره مامان جون فدای سرت  بالاخره امروز اولین ضرر مالی و زدی هرچقدر که گفتم سدنا دختر بی ازاریه اما مثل اینکه کم کم داره اون رویه سکه روهم نشونمون میده .اصلا تقصیر خودمه اخه از قدیم گفتن که نباید تعریف بچه بکنی  رو والا... راست گفتن .دیشب رفته بودیم خونه عمه فاطمه عیادت چون یه خورده کمر درد داشت و خیلی وقت بود که تو رو ندیده بود اما همین که رسیدیم نیم ساعت نگذشته بود اینقدر ورجه...
3 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاتون خونه می باشد